نصیر جوننصیر جون، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
صالح جونصالح جون، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

دلنوشته هایی برای پسرهای گلم نصیر و صالح

پسر مامان

جمعه 1393/2/12 با عزیز جون و بابا حاجی رفتیم باغ و نصیر جون کلی آب بازی کرد .  ...
12 ارديبهشت 1393

شیطنت های نصیر جون

این روزها رو خیلی دوست دارم . شیطنت ها تو با وجود کم حوصلگی هام  دوست دارم .گاهی وقتها می مونم به کارهات بخندم یا از دستت عصبانی بشم .همش دنبال موقعیتی میگردی تا یه خرابکاری کنی   چندشب پیش ، از بس خونه بابا حاجی بدو بدو میکردی خانم همسایه اومد بالا و از سر و صدا اعتراض کرد  شبها وقتی میخوام  مسواک بزنم تو هم میای دم در دستشویی میگی مامان منم مثبات ( مسواک) میخوام  البته فقط به خاطر خمیر دندون توت فرنگیه چون از مزه اش خوشت اومده .وقتی هم که میخواهیم بخوابیم اعتراض میکنی و نمیخوای بخوابی     کتاب رو هم خیلی دوست داری و دلت  میخواد من یا امیر جون برات کتاب  بخونیم     ...
11 ارديبهشت 1393

شب آرزوها

                                                شب آرزوهاست و من قاصدکی به دست باد سپردم با بهترین آرزو ها برای تو  تو همان چیزی هستی که از خدا میخواهم زیباترین آرزوی من... ...
11 ارديبهشت 1393

یه خونه کوچولو واسه نصیر جون

اینم یه خونه اختصاصی واسه پسرم که با عروسکاش توی اون بازی میکرد و بچه هاشو توش می خوابوند ، دست سازه مامان که البته یک روز بیشتر از دست وروجک مامان دوام نیاورد و زود خرابش کرد. ...
9 ارديبهشت 1393

یک دنیا نصیر

نازنینم  همین که تو را دارم ، انگار بهترین هدیه دنیا را دارم ، دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشانترین ستاره نیستم ، چون تو درخشانترین ستاره روی زمینی ، در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم ،              چون تو در باغ زندگیم شکفتی ،                                   وقتی آمدی از آن پس همه دنیای من شدی، دوستت دارم.     ...
9 ارديبهشت 1393

گازکشی باغ

امروز جمعه 1393/2/5  بالاخره بعد از مدتها انتظار باغ بابا حاجی گاز اومد و امیر جون و بابا حاجی آبگرمکن رو راه انداختن ، ما خیلی از این بابت خوشحال شدیم و کلی با نصیر آب بازی کردیم بعد نصیر با کامیونش توی باغ خاک بازی میکرد تا غروب باغ بودیم  نصیر جون اونقدر بازی کرد که موقع برگشت توی ماشین خوابش برد . از اونجا رفتیم خونه عمو حسین جلسه ، وقتی نصیر جون بیدار شد خیلی بد اخلاق بود یه کم که گذشت و خواب از سرش پرید خوش اخلاق تر شد و تازه رفت سراغ اسباب بازیهای محمد جون و وقتی ما میخواستیم بیایم خونه دیگه نصیر نمیخواست با ما بیاد ولی ما به زور آوردیمش و باز توی ماشین از فرط خستگی خوابش برد.              ...
5 ارديبهشت 1393

روز مادر 1393

  امروز 1393/1/31 روز ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز زن را به همه مامانای گل تبریک میگم .                                   مادر ، امروز را به یمن وجود تو جشن می گیرم و تمام دلم را که دریچه ای به سوی دل مهربان تو دارد ، گل باران می کنم . مبارک باد بر تو جایگاه بلند مادری . مبارک باد بر تو بهشت رضایت دوست .مبارک باد بر تو گام نهادن در وادی محبت الهی و تو را سپاس . سپاس برای آن همه سختی که کشیدی تا ریسمان رستگاری را در دستم نهادی .سپاس برای ملالت هایی که دیدی تا به کشتی نجات اسلام هدایتم کردی . سپاس برای آن رنج ها که کشیدی ت...
31 فروردين 1393