کودک من
کودکم آرام آرام قد می کشد و من در سایه امن صداقت ناب کودکانه اش بزرگ می شوم ... او می رقصد و من آرام آرام نوای کودکانه اش را زمزمه می کنم ... او می خندد و من از شوق حضورش اشک می ریزم ... اوآرام در آغوشم آرام می گیرد و من تا صبح از آرامشش آرام می شوم ... او پرواز می کند و من شادمانه آنقدر می نگرمش تا چشمانم جز او هیچ نبیند... او بازی می کند ...کودکانه ... می پرد ،حرف می زند ... به زبانی که کسی جز من نمی فهمدش ... و طبیعت را حس می کند ! خدا را می بوید ! و من ... کودکانه ... در سایه بزرگیش پنهان می شوم ... تا از گرمای دست نوازش غیب بی بهره نمانم ! آری ! ای...
نویسنده :
سعادت
2:48