مراسم گفتگوی عمو ایوب
امشب قراره همگی واسه گفتگو بریم . قرار گذاشتیم بعد از نماز مغرب و عشاء بریم خونه بابایی و از اونجا با هم بریم خونه عروس خانم تو اونجا خیلی اذیت کردی به حدی که از اومدنم پشیمون شدم . به هر حال بعد از توافق خانواده ها عروس خانم به همه باقلوا تعارف کرد تا دهنمون رو شیرین کنیم (مبارکشون باشه خوشبخت بشن ) بعد از شام اومدیم خونه و تو از بس شیطونی کرده بودی تو ماشین خوابت برد و وقتی رسیدیم خونه لباسات رو عوض کردم هیچی متوجه نشدی شب بخیر شیطونکم. ...
نویسنده :
سعادت
1:40