ماجرای ختنه شدنت
امروز 1390/12/15 دوشنبه ساعت 9 صبح بابایی و مامانی اودن دنبال من و تو ، رفتیم بیمارستان موسی بن جعفر و تو رو در 47 روزگی ختنه کردیم .
خیلی اذیت شدی و حسابی جیغ و داد راه انداختی و من هم با گریه های تو گریه میکردم . چند روز طول کشید تا کاملا خوب بشی .
ضمنا همان روز حاج آقای موسوی داماد عمه مامانی توی گوشت اذان گفت .
دوستت دارم همه زندگی من اینم یه عکس از اون روزا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی