ورود به خانه
امروز پنجشنبه 1390/10/29 ساعت 12 ظهر از بیمارستان مرخص و به همراه بابایی و مامانی و عزیز اومدیم خونه
(عزیز مادر به خونه خودت خوش اومدی )
وهمان روز وقتی من وتو خواب بودیم زلزله اومد و به خاطر شدتش من از خواب پریدم ، فقط از ترس جیغ میکشیدم ، دلم خیلی برای تو میسوخت ، میترسیدم اولین روز زندگیت آخرین روز باشد به هر حال خدا به همه مان فرصت دوباره ای داد تا با هم زندگی را تجربه کنیم خدایا از تو ممنونم
اینم چند تا عکس از بیمارستان و تولد پسرم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی